بال بالام

هدیه آسمونی ما بالاخره اومد

بعد از یک سال و اندی تلاش برای مامان شدن کم کم داشتم نا امید می شدم .البته ناامید از اینکه به این زودی ها مامان بشم  وگرنه مطمئن بودم که حتما روزی به این خواسته ام میرسم. چند هفته قبل از عید بود که باخبر شدم بعد از تعطیلات عید حکم کارم میاد و باید برم اداره و به قولی زندگی کارمندی رو شروع کنم برای همین هم فروردین ماه برخلاف ماه های قبل شور و شوق چندانی برای باردار شدن نداشتم و تصمیم داشتم که یه شش ماهی صبر کنم تا هم تو اداره جا بیفتم و هم وزنم رو کم کنم و به وزن مناسب برای بارداری برسم. از یکشنبه 23 فروردین شدم خانوم کارمند و منه تنبل مجبور شدم صبح ساعت 6ونیم بیدار بشم و ناهار بپزم و تا 2 و ربع تو اداره باشم.  دوشنبه 31 فر...
17 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بال بالام می باشد